یاقوش

جای خوبی است برای سردادن

یاقوش

جای خوبی است برای سردادن

امیدوارم حال خوبی باشد اینجا بودن

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۶/۰۶
    ...
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

۵ مطلب با موضوع «ازیک زاویه ی دیگر» ثبت شده است

من از پارس سگهای کوچه ی خلوت گله دارم


از بزرگانی که یدک کش نام بزرگند گله دارم


از خنده ی پوسیده ی داراها گله دارم


از امثال هیچ کس که این بار هیچ نخواند گله دارم


از فقرا که نان در سفره اشان نیست و کودکان قدونیم قدشان در گوشه کنار حلبی خانه زانو بغل دارن گله دارم


ما در خاکمان بی صدا بی خون در جنگیم زنده باد جنگی که با صدا آدم میکشد



۱۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۲۹
صدر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۳ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۴۱
صدر

استخوانم تیر میکشید از حجم تنهایی هنگام خواب ...


خونم عربده کشان بخاطر اینهمه سقوطم از لحظه های ذهنم بیرون میچکید ...


از تب نگاه رگم در تنم می خشکید ولذتش به اندازه ی یک نیش مبهم مرا هوایی میکرد ...


گذشت و دردم امد انفدرکه  این وجدان با مشتش بر سرم زد... دیگر زندگی در من نرخی نداشت و دورم پر شده بود از کلاغ ها ...


سرو زانویم در میان اسکلت ها بود ناله ام طاقت نیاورد وبا صدای چرک الود وسربه زیر گفت خدایا یادت هست مینایت کجاست... ...................


وزن این همه تشویش سنگینم کرده بود... تا....


صدایی حال دلم را بوسید وجان تلخم را هم زد... نگاهش که هنوز غریب است برایم کیسه کیسه زر شد به سخن این کلاغ ها ...


در شیارهای ذهنم به آغوش کشیدمش وبه اندازه ی تارهای مویم قول دادمش ... به جان ریحانش دین زمین خورده ام را بلند کرد...


یادم نمیاید کی خندیده بودم کی گریسته بودم وقتی به ارامی و خلوت اقاقی ها گفت یا علی عالم عالم خندیدم وگریستم...


حالم خوب است از صدقه ی مردانگی یک بنده ی نون و قلم دار حالم خوب است

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۵۲
صدر

مگر سایه عیب است؟!که به زیرش تن داغ دختری را میخواباند


تازش نفس پسری را مهار میکند


رهگذری را جان میدهد ...


سایه زنده است تا تب ها را آرام کند حال تب عشق باشد افتاب با شد یا هوس...


سایه پناه است پناه...............

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۴۴
صدر

به صلیب میکشم


چگونه تعبیر کنم این وجدان کجت را که مرا باتازیانه اش از جان می اندازد ! چگونه تعبیر کنم این چنگال سیاهت را که کاسه ی چشمم را به سرخی

نقاشی میکند! چگونه تعبیر کنم این منطق پوسید ه ات را ...

تعبیر؟؟؟؟؟!!!!!

تعبیر در فلسفه ی من وتوشبحی است در خرابه ها چه تعبیری!

راحتت کنم فکرتو ریسمان توست در گردنم آنقدر بکش که پوست تنم روی سنگها جا بماند

آنقدر بکش که چشمانم مثل یک حلبی در بیابان از فرسخ ها بیداد کند

 کم نگذار خواهم گریخت و با وحشتم به صلیبت میکشم  وجدانت را از سینه ات میدرم وخونی داغ را میمکم...

حالا تو تعبیر کن..............

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۱۴
صدر