یاقوش

جای خوبی است برای سردادن

یاقوش

جای خوبی است برای سردادن

امیدوارم حال خوبی باشد اینجا بودن

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۶/۰۶
    ...
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

بچگی هایم1

شنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۵۱ ب.ظ

یک حیاط بزرگ وخاکی  که در انتهایش باغچه ای داشتیم آفتاب گردان داشت نیلوفرو لاله عباسی هم داشت. پدرم خیار چنبر وگوجه وشاهی هم می کاشت . قدیم ترها گنجینه ای بود خیلی خنک داخلش یک تنور بود ویک جعبه اهنی بزرگ که بعد از درو پراز گندم میشد

نزدیک این گنجینه دوتا ااتاق تقریبا تو در تو بود آفتاب اجازه تابیدن در آنجا را نداشت باید خنک میماند کفش پربود از خربزه و... و چیزی نمانده به سقفش بندهایی از این دیوار به ان دیوار دوخته شده بود که خوشه های انگور ازش آویزان بود واااااااااااااااااای نمیدانی چه طعمی بود

زیر این اتاقها گاو و گوسفند نگه میداشتیم مادرم انجا شیر میدوشید وهمیشه روسریش را از پشت گردن می بست و گردنبند هفت لیلیش چه عشوه ای میریخت...........

یک اتاق بزرگ مخصوص مهمان بود ته این اتاق یک سکو بود وروی آن سه تا مبل مخمل یشمی رنگ بود وآنجا مبل داشتن یعنی.................

من و مادرم وخواهرهایم همگی یک اتاق داشتیم که به آن اتاق کهنه می گفتیم خدامیداند دلم میخواهد تمام تازگی های زندگیم را بدهم ویک شب در آن اتاق ودر آن زمان که سه طاقچه داشت دوتا فرش دست بافت که مادرم بافته بود ویک تلویزیون سیاه سفیدکه تنها تفریحم بود بخوابم........

آنجا پدرها اتاق مخصوص داشتندوهمیشه اتاق پدرم گرم بود زیر اتاق پدرم یک تنور بود یک گوشه ی اتاقش یک سوراخ بود وهمیشه کتری روی ان داغ داغ بود. دخترها باید پرآبش میکردند..........

سقفش تیرچوبی بود وسیاه. یک پنجره کوچک هم داشت که جای سیگار کشیدن هم بود ویک گوشه ی دیگر اتاق چند پله رو به پایین بود با یک در آهنی ........

فکر میکنید انتهای این پله چه بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۲۳
صدر

نظرات  (۶)

۲۳ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۵۹ سیّد محمّد جعاوله
حس خوبی بم داد
ممنونم


میترسم بگم
پاسخ:
بگید تو رو خدا
۲۳ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۰۸ حامد عبدالهی
تقریبا توی همین خونه ها بزرگ شدم
میگم تقریبا چون ظاهرش شاید اینجوری نبود ولی صفای اینجا رو داره
هنوزم البته هست
هزارگاهی بهش سر میزنیم...
تمام بچگیم توی دالان های تو در توی این خونه گذشت...
همیشه فکر میکردیم چیزی هست که من باید پیداش کنم!
میشدم کاوشگر و میگشتم...
حالا رو به زیر زمین باز میشد؟ سرداب؟
پاسخ:
توی این مطلبی که تا اخرشب میذارم مینویسم خاطره است دیگه

شما هنوز این تریپ خونهئ رو دارید/
۲۳ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۲۷ دختر اسمانی
چه این خونه هاخوبن
پاسخ:
اره بابا عشق میکنه آدم
۲۳ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۰۵ رادیو عاشقی
خیلى هم عالى
همیشه سادگى به دل میشینه 

پاسخ:
مرسی عزیزم واقعا سادگی قشنگه

من نوشته های مبهم دوست میدارم
۲۴ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۳۱ احسان صادقی یزدان آباد
این خونه ها مال سی سال پیش باید باشن (سی‌سال به بالا)
من نتونستم تجسم کنم 
ولی جالب به نظرمیاد احتمالا پر از ارامش باشه
پاسخ:
پس از این خونه ها ندیدید..

سی سال.....................!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

باور نمیکنید اگر آقا احسان بگم کسایی که این چیزها را ندیدند نیمی از حال خوب دنیا رو ندیدن
++
----
پاسخ:
من منتظر دو تومنیما دیگه مرد و حرفش

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی