یاقوش

جای خوبی است برای سردادن

یاقوش

جای خوبی است برای سردادن

امیدوارم حال خوبی باشد اینجا بودن

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۶/۰۶
    ...
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

پسر

يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۸ ب.ظ

تکه های نان خشک غذای کودکان پایین بود ... تکه هایی که باید برای خورده شدن خیس میخورد


.چقدر تفاوت که کشمش ها در گنجینه ی کدخدا خاک میخورد ...


سفره ی ساده ا ی پهن شد... مادر و خواهرو خشت ها ی دیوار چشم به پله های بد قواره دوختند تا پسرک امد...


دستهای زمختش با چشمهای ناز و بچه گانه اش قهر بود ....


سفره رفت پسرک رفت دختر رفت هرکسی در جای خودش...


مادر چارقد گریه سر کرد ومهتاب به دست به قبرستان نگریست که همسایه ی سنگین این خانه بود


دل قبرستان هم گریست وقتی این مادر گفت درد دارد پدر باشد ولی پسر مرد خانه باشد

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۳۱
صدر

نظرات  (۱۳)

۳۱ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۳۴ حامد عبدالهی
در چشمانش رگه هایی از فقر و حسرت بود
نگاه هایی پر التهاب
اما دیگر یاد گرفته بود
که هر چیزی سهم او نیست
یاد گرفته بود دلش توپ نخواهد، لباس نو نخواهد، اسباب بازی نخواهد، کفش نخواهد
یاد گرفته بود که پول تو جیبی مخصوص او نیست
یاد گرفته بود باید از خیلی از آرزوهای غبار گرفته اش بگذرد
انسانی که دچار فقر باشد، کم کم یاد میگیرد که انسان هم نباشد و این نگاه را مدیون ماشین های شاستی بلندی بود که خواهرش را بلند میکردند!

پاسخ:
سپاس فراوان
زیبا و غمگین و ناراحت کننده.
پاسخ:
ممنون از نظرتون
۳۱ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۵۴ رادیو عاشقی
موفق باشید
پاسخ:
تشکر
۳۱ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۴۶ حسین بهجتی
متاسفانه تو تهران زیاد از این صحنه ها دیده میشود 
بسیار زیبا به تصویر کشیدید
پاسخ:
من این تهران ندیدم توی یه روستا دیدم ... کوچشون خوف داشت ولی همسایه های ماهی داشت
۳۱ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۴۰ ♦♦ حسین ♦♦
:(
۳۱ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۲۹ نسل چهارمی
تصویر سازی فوق العاده، درود بر شما :)
پاسخ:
سپاس فراوان ... اره حتما بگید
۳۱ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۵۲ احسان صادقی یزدان آباد
این متن خیلی خوب بود اگرچه غم داشت ولی قلم شما ستودنیش کرده
پاسخ:
اره خیلی غم داشت ولی حقیقت داشت... سپاس
۰۱ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۲۹ علی رحمانی پور
موفق باشید
پاسخ:
سپاس
چقد غمگین :(
ولی ممنون...
پاسخ:
ممنون دوست خوبم
+
پاسخ:
ادم یاد مدرسه میافته که معلما بهش مثبت میدادن ... مرسی بزرگوار
۰۳ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۵۲ سیّد محمّد جعاوله
عالیست
پاسخ:
سپاس دوست عزیز
ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠـــﻪ ﯼ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩﺍﺷﺘــﻦ ﺩﺍﺭﻡ
ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـــــــﻢ ﮐﺴـﯽ ﺩﻭﺳﺘــﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳـــــَــــﺮﺩﻡ …
ﻣﺜـﻞ ﺩﯼ , ﻣﺜـﻞ ﺑﻬﻤـــﻦ , ﻣﺜـﻞ ﺍﺳﻔﻨــــــﺪ
ﻣﺜـﻞ ﺯﻣﺴﺘــــﺎﻥ
ﺍﺣﺴــــــﺎﺳـﻢ ﯾـﺦ ﺯﺩﻩ
ﺁﺭﺯﻭﻫـــﺎﯾـﻢ ﻗﻨﺪﯾــــﻞ ﺑﺴﺘــﻪ
ﺍﻣﯿــــــﺪﻡ ﺯﯾــﺮ ﺑﻬﻤــﻦ ِ ﺳــﺮﺩ ِ ﺍﺣﺴــﺎﺳﺎﺗﻢ ﺩﻓــــــــﻦ ﺷـﺪﻩ ….
ﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻣـــــدنی ﺩﻝ ﺧﻮﺷــﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘـــــنی ﻏﻤﮕﯿــﻦ
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﭘــُﺮ ﺍﺯ ﺳﮑـــــــــﻮﺗـﻢ ...
پاسخ:
خیلی هم عالی...
۱۹ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۳۷ سید مهدی عاشق علی
سلام
آخه چرا؟ پدر باشه پسر مرد خونه باشه.خیره
پاسخ:
چون پدر اعتیاد دارن و خوابن ولی پدره یادش نیست روزگار بیداره و میچرخه... و این پسر برای دخترها پدری میکنه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی